مقالات آرشیو خبر ها
کتاب الساندرو دل پیرو ; نخستین دیدار من با پیراهن پادووا  / بخـش چهارم / اختصاصی

کتاب الساندرو دل پیرو ; نخستین دیدار من با پیراهن پادووا / بخـش چهارم / اختصاصی

کتاب «Giochiamo Ancora» یا «به بازی ادامه بدهیم» کتابی است که به قلم اسطوره ی باشگاه یوونتوس، الساندرو دل پیرو منتشر شده است. در ادامه می توانید ترجمه قسمت به قسمت و اختصاصی این کتاب را دنبال کنید:

 

ابتدا:

 

گفته می شود که برای تبدیل شدن به یک قهرمان باید باهوش و البته ماجراجو باشید؛ اعتقاد دارم که من یک ورزشکار منظم هستم و به خوبی با معنای شغل و ورزش آشنا می باشم؛ من گل های زیبای فراوانی را به ثمر رسانده ام و این نشان می دهد که من بازیکن تیزهوشی هستم، بدون شک استعداد به تنهایی کافی نیست، هنگامیکه در پادووا توپ می زدم؛ همه از بازی و استعداد یک نوجوان شگفت زده شده بودند، صحبت از نوجوانی بود که در نزدیکی دریاچه ساکن بود، یک جزیره در نزدیکی ونیز، همه عاشق این نوجوان بودند، او یک قهرمان خواهد شد و کسی در مورد شک نداشت.

 

دوری از خانواده:

 

اما دوری از خانواده برای این نوجوان بسیار دشوار بود، در سن سیزده سالگی از خانواده دور شدم تا به پادووا بپبوندم، در ابتدا دوری از خانواده برای من مشکل نبود چونکه پیوستن به این تیم رویای من بود؛ اگر در فوتبال به موفقیت نمی رسیدم بدون شک راننده ی ماشین های سنگین می شدم؛ هدف من رفتن به پادووا، شناخت و کشف استعداد خود بود، استعداد به شخص و ضعف هایش بستگی دارد، من در پادووا حتی برای یک روز هم دست از فوتبال نمی کشیدم اما با این حال من نوجوانی تنها و البته خجالتی بودم؛ در سن هشت سالگی در تیم مدرسه که از هفت بازیکن تشکیل شده بود راهی فینال شدیم اما در فینال از تیمی که نسبت به ما سن سال بیشتری داشتند شکست خوردیم؛ گروه خوبی داشتیم با لباس های زرد و آبی، هنوز عکس هایی از آن دیدار را در اختیار دارم؛ من در باشگاه نونهالان توپ می زدم و برای پیشرفت باید به سن ویندمیانو منتقل می شدم، در تیم نونهالان با لباس های سرخ و سفید، تیم خوبی بودیم و در بیشتر دیدارها پیروز می شدیم، من همیشه از ابتدا به میدان می رفتم.

 

نخستین بازی:

 

هنوز نخستین دیدار رسمی در یک ورزشگاه بزرگ را به یاد دارم، رقابت های قهرمانی دانش آموزان بود؛ با دو گل من، میلان را شکست دادیم و من برای اولین بار بود که در میدان با خود سخن می گفتم «بسیار زیباست» ، استعداد پیشرفت و رشد می کند اما هرگز پیر نمی شود؛ برای مثال مارادونا تا ابد این استعداد را خواهد داشت و اگر در سن هشتاد سالگی قصد داشته باشد که یک ضربه ی ایستگاهی بزند، بدون شک آن را گل خواهد کرد؛ ما پیر می شویم و بدن های ما پیر می شوند اما درون ما هرگز، استعداد مانند یک جانور است، با فکر و اندیشه بیگانه است؛ استعداد این است که پیش از ضربه زدن به توپ، با تمام وجود گل شدن آن را احساس می کنید؛ از من می پرسند که چگونه گل های سرنوشت سازی را به ثمر می رسانم؟ در واقع من نمی دانم؛ شاید یک چیزی باعث می شود تا کارهای سرنوشت سازی را انجام دهم.

 

مرگ پدر:

 

بعد از مرگ پدرم به باری گل زدم و شروع کردم به فریاد زدن اما وقتی که برای نخستین بار این صحنه را از تلویزیون مشاهده کردم، شگفت زده شدم، من فکر می کردم که یک گل کلاسیک به ثمر رسانده ام، در واقع چنین چیزی نبود و کاری که انجام داده بودم خارق العاده بنظر می رسید؛ با اینکه من بیش از سیصد گل زده بودم و در برابر دروازه های حریف یک مهاجم خطرناک بودم اما بنظر می رسید که تمام این گل ها باید وارد دروازه می شدند و این کار سرنوشت بود؛ یک ورزشکار به اندازه ی دست ها و پاها به اندیشه های خود نیز نیاز دارد.

 

استعداد:

 

من همیشه می خواستم در بیرون از ورزشگاه هم شخص با استعدادی باشم اما گذر زمان نشان خواهد داد که آیا من در این کار موفق بوده ام یا خیر، نمی توان استعداد را آموزش داد اما می توان به پیشرفت آن کمک کرد؛ اگر استعداد موجود در مارادونا پیشرفت می کرد، آیا وی می توانست به تنهایی برنده ی سه جام شود؟ شاید، آیا مسی برتر از مارادونا خواهد شد؟ شاید، استاد واقعی کسی نیست که از نظر فنی برترین انسان باشد بلکه استاد واقعی کسی است که چیزهایی می داند که تو آن ها را نمی دانی؛ استاد واقعی می تواند حقیقت را نمایان کند به همین دلیل من به کسانی که اطلاعات بیشتری نسبت به من دارند، احترام می گذارم حتی اگر هدف من ابعاد بزرگتری داشته باشد.

 
مشاهده بخش اول کتاب دل پیرو 
مشاهده بخش دوم کتاب دل پیرو
مشاهده بخش سوم کتاب دل پیرو


«به اشتراک گذارید»
Google+ Twitter Facebook
حسین صالحی
حسین صالحی«مدیر سایت»
ارتباط با نگارنده: